.



1ـ‌ شیوه عرفان و تصوّف

شیخ عبدالقادر گیلانی از علماء اهل سنّت و بزرگان صوفیه است که هم اکنون قبر او در بغداد، زیارتگاه است! او می‌گوید:

بعضی به اهل سنّت اشکال کرده اند که چرا روز عاشورا را روزه می‌گیرند و چرا این روز را روز شادی و سرور و جشن قرار داده اند؟ می‌گویند شما اهل سنّت چرا افراد را به پوشیدن لباس نو و خوردن غذاهائی که مناسب عید است دعوت می‌کنید...؟ این کار صحیح نیست؛ چرا که در این روز، حسین بن علی به شهادت رسیده و باید روز مصیبت تمامی مسلمانان باشد.

آن گاه چنین پاسخ می‌دهد:

اشکال کننده به اشتباه رفته و اعتقادش قبیح و فاسد است؛ زیرا خداوند متعال شهادت را برای سبط پیامبر صلی الله علیه وآله برگزیده است... و روز عاشورا را نباید روز مصیبت و عزا قرار داد؛ چرا که عاشق به معشوق رسیده است. از این رو، این روز باید روز سرور و شادی باشد... و اگر بنا باشد روز عاشورا را روز عزا و ماتم قرار دهیم، بهتر آن است که روز دوشنبه را که پیامبر و ابوبکر از دنیا رفته اند روز عزا و ماتم معرفی کنیم. (غنیه الطالبین: 684ـ687؛ به نقل از نفحات الازهار: 4/245.)

2ـ شیوه تقدّس و پرهیزکاری

غزالی در کتاب احیاء علوم الدین، از راه تقدّس و پرهیزکاری کوشیده تا عزاداری بر سید الشهداء علیه السلام را کم اهمیت نشان دهد. او می‌نویسد:

اولاً: این که قتل سید الشهداء علیه السلام منسوب به یزید باشد و یزید قاتل حسین بن علی باشد ثابت نیست.

دوم: این که قاتل حسین بن علی علیهما السلام هر که بوده، شاید قبل ازمرگش توبه کرده است. بنابراین، لعن قاتل سید الشهداء علیه السلام جایز نیست. (احیاء علوم الدین: 3/125ـ126.)

3ـ شیوه‌ی تکذیب

ابن تیمیه، مبارزه خود را با این شیوه شروع کرده و می‌نویسد:

همانا یزید به کشتن حسین بن علی علیهما السلام امر نکرده و همه‌ی علماء (که شامل راویان و تاریخ نگاران می‌شوند) بر این مطلب اتّفاق نظر دارند. فقط یزید به ابن زیاد نامه ای نوشت که تو از برپائی حکومت حسین رضی الله عنه در عراق جلوگیری کن. آن‌ها با حسین بن علی رضی الله عنه به جنگ برخاستند تا او رامظلومانه به شهادت رساندند و چون خبر به یزید رسید، اظهار ناراحتی کرد و گریست. او هرگز خاندان حسین بن علی رضی الله عنه را به اسارت نبرد؛ بلکه آن‌ها را اکرام و احترام کرد تا به شهر و دیارشان برگشتند! (منهاج السنه: 4/472.)

ابن خلدون و ستیزه جوئی با سید الشهداء علیه السلام

وی در آن جا می‌نویسد:

حسین بن علی بیعت را شکست و این در حالی بود که صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله معتقد بودند که ولایت یزید شرعیت دارد و حکومت او بر حق است و نباید علیه یزید قیام کرد! (تاریخ ابن خلدون: 1/212.)

دیدگاه ابن عربی مالکی

ابن عربی مالکی (ابن عربی مالکی غیر از این عربی صاحب فتوحات مکیه است.) یکی دیگر از دانشمندان بزرگ اهل تسنّن است، لکن بسیار با اهل بیت علیهم السلام دشمنی دارد. در دشمنی او همین کافی است که ابن تیمیّه بسیاری از مطالبش را از این شخص و کتابش فرا گرفته است.

او دیدگاه خود را درباره سید الشهداء علیه السلام چنین اظهار می‌کند: حسین کشته نشد مگر به شمشیر جدش!. (العواصم من القواصم: 214.)

عالمان دیگر بر کلام ابن عربی نقد کرده اند، به گونه ای که ابن حجر مکّی با همه‌ی ضدیتی که با شیعه دارد، درباره کلام ابن عربی می‌گوید: از کلام او بدن انسان می‌لرزد. (شرح القصیده الهمزیه: 271.)

ابن حجر مکّی بعد از نقل سخن ابن عربی راجع به امام حسین علیه السلام به توضیح کلام وی می‌پردازد و می‌گوید:

به عقیده‌ی ابن عربی، یزید خلیفه است و در حقانیت و شرعیت یک حکومت و خلافت، بیعت بعضی از اهل حل و عقد (بزرگان) کافی است.

از طرفی حاکمیت یزید با بیعت صورت گرفته است؛ چرا که عدّه ای از صحابه‌ی پیامبر صلی الله علیه وآله این بعیت را پذیرفته و انجام داده اند. البته ما در موردی به بیعت اهل حلّ و عقد نیاز داریم که ولایت عهدی یزید توسّط معاویه صورت نگرفته باشد، اما با وجود این، وقتی معاویه، یزید را ولی عهد خود کند، دیگر موافقت یک نفر از اهل حلّ و عقد نیز شرط نیست. حتی اگر همه‌ی اهل حلّ و عقد هم مخالفت کنند، این تعیین جانشینی توسط معاویه برای شرعیت و خلافت یزید بن معاویه کافی است. (شرح القصیده الهمزیه: 271.)

5ـ منتشر نکردن احوالات اهل بیت علیهم السلام

به طور مثال: آنان، کتاب الطبقات الکبری ابن سعد را چاپ کرده اند، ولی از چاپ احوالات سید الشهداء علیه السلام و داستان کربلا خودداری کرده اند؛ آن گونه که گویی هرگز در کتاب طبقات، چنین مطالبی پیرامون حضرت سید الشهداء علیه السلام نوشته نشده است!

البته یکی از محققان، نسخه‌ی خطّی آن را به دست آورده و احوالات سید الشهداء علیه السلام را در جلدی جداگانه با نام ترجمه الامام الحسین من تاریخ ابن سعد به چاپ رسانیده است.

6ـ احادیث ساختگی در دفاع از یزید

مانند آن که فتح قسطنطنیه را به دست لشگری از مؤمنان و خوبان که رسول خدا صلی الله علیه وآله نوید داده بودند، به یزید نسبت داده و حدیث جعل کردند که پیامبر خدا فرمود: فرمانده‌ی آن لشگر یزید است. (منهاج السنه: 4/571ـ572.)

آنان پا را فراتر گذاشته و می‌گویند: زیر پرچم یزید و در لشگر او، حسین بن علی نیز بوده است. (تاریخ مدینه دمشق: 14/111، الوافی بالوفیات: 12/262.)

آن تندروان، بی حیایی را از حدّ می‌گذرانند و حدیث جعل می‌کنند که آن گاه که پرنده ای به نام «صرد» بر روی دست پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نشست، ایشان فرمودند: این نخستین پرنده ای است که روزه گرفت و آن روز، روز عاشورا بود!

حاکم نیشابوری می‌گوید: این از احادیثی است که قاتلان حسین علیه السلام جعل کرده اند. (عینی در عمده القاری: 11/118 و مرحوم مجلسی در بحار الانوار: 61/291 این مطلب را از حکم نیشابوری نقل کرده اند. در این میان برخی گمان کرده اند که حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک علی الصحیحین به این مطلب اشاره کرده است؛ از این رو می‌گویند این مطلب در این کتاب یافت نشده است.

امّا از کلام حاکم نیشابوری در بخش شهادت امام حسین علیه السلام که می‌گوید: «وقد ذکرت هذه الاخبار بشرحها فی کتاب مقتل الحسین علیه السلام وفیه کفایه لمن سمعه ووعاه» (المستدرک علی الصحیحین: 3/177) استفاده می‌شود که وی کتابی به عنوان مقتل الحسین تألیف نموده و مطلب مزبور را در آن کتاب آورده است که متأسفانه این کتاب نیز به دست ما نرسیده است.)

تفتازانی و دیدگاه او درباره خلفاء

اگر کسی بگوید: برخی از علماء مذهب، لعن یزید را جائز نمی‌دانند ـ در حالی که می‌دانند یزید مستحقّ لعن است، بلکه بیشتر از لعن استحقاق دارد ـ پس چرا از لعن یزید جلوگیری کرده اند؟

در جواب آن‌ها باید گفت: جلوگیری آنان از لعن یزید به جهت ممانعت از بالا رفتن لعن به پدر یزید و بالاتر از او یعنی خلفاء قبل از معاویه است و لعن به یزید، به لعن معاویه و خلفاء دیگر می‌انجامد. (شرح المقاصد: 2/307.)

به میان آمدن پای خلفا در حادثه‌ی کربلا از آن جا ناشی می‌شود که وقتی مسلمانان در زمان عمر بن خطاب، قسمتی از سرزمین‌های شام را فتح کردند، عمر، یزید بن ابی سفیان را والی آن دیار کرد و بعد از مرگ یزید، برادرش معاویه جانشین او گردید و پس از فتح تمام سرزمین شام به دست مسلمانان، او والی تمام آن سرزمین‌ها شد و عثمان نیز در دوران حکومت خود، معاویه را در ولایت آن دیار ابقاء نمود. (تاریخ مدینه دمشق: 59/55.)

بنابراین واضح است که سرانجام مسئولیت کارهای معاویه به خلفاء قبل می‌رسد و همه‌ی کسانی که معاویه را به آن مقام رساندند، در اعمال او شریک هستند.

تکفیر و لعن یزید و دیدگاه دیگر علماء

بنابراین، واجب القتل خواندن سید الشهداء علیه السلام، دیدگاه گروهی از علمای اهل تسنّن است که باید آنان را با دیگران متفاوت دانست. اینان کسانی هستند که پیروانشان در این زمان از یزید، به عنوان «امیر المؤمنین یزید بن معاویه» و یا «الخلیفه المظلوم یزید بن معاویه» یاد می‌کنند! و وقتی مولای ما حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را واجب القتل بدانند، به طریق اولی ما را که پیروان آن حضرت هستیم، تکفیر می‌کنند و ریختن خون ما را نیز حلال می‌دانند.

امام حسین علیه السلام و دعوت شیعیان عراق

از دیگر شبهاتی که اهل تسنّن درباره حادثه عاشورا مطرح می‌کنند این است که می‌گویند: شیعیان، حسین بن علی علیهما السلام را به عراق دعوت کردند و به دعوت خود بی وفا شدند و خودشان، حسین را به قتل رساندند! و یزید تنها به عبیدالله بن زیاد نامه نوشت و دستور داد که از ورود حسین بن علی به عراق و کوفه و تأسیس حکومت در آن جا جلوگیری کند. پس یزید نقشی در شهادت حسین بن علی نداشته و این خود شیعیان بودند که او را به شهادت رساندند!

ما در پاسخ به آنان می‌گوییم که شیعیان کوفه در شهادت سیدالشهداء علیه السلام نقشی نداشته اند. بنابر تحقیق و پژوهش ها، فرماندهان لشکر عمر سعد در کربلا، یا از بنو امیّه بوده اند و یا از خوارج و یا از گروهی که از شام آمده بوده اند. شواهدی وجود دارد که افرادی، هشت روزه مسیر دمشق تا کوفه را طی نموده اند تا خود را به کربلا برسانند.

توضیح این مطلب با تحقیق و پژوهش در سه بخش خواهد آمد:

ـ نقش معاویه در شهادت سید الشهداء علیه السلام؛

ـ نقش یزید بن معاویه در حادثه عاشورا؛

ـ نقش اهل کوفه در شهادت امام حسین علیه السلام.

نقش معاویه در شهادت سید الشهداء علیه السلام

1ـ امام حسن مجتبی علیه السلام؛ مانعی بزرگ بر سر راه جانشینی یزید

علماء اهل سنّت می‌نویسند: معاویه در همان زمان حیات امام حسن مجتبی علیه السلام به فکر جانشینی یزید افتاد. (الامامه والسیاسه: 1/191ـ194.) وجود امام مجتبی علیه السلام از دو جهت مانعی بزرگ بود:

جهت یکم: شخصیت و موقعیت اجتماعی ویژه آن حضرت و برادرشان اباعبدالله الحسین علیه السلام در مدینه.

جهت دوم: قرارداد میان امام مجتبی علیه السلام و معاویه که با توجه به بندهای آن، معاویه نباید پس از خود کسی را به جانشینی بگمارد و بعد از، او حکومت به امام مجتبی علیه السلام و اگر آن حضرت در دنیا نبودند، به امام حسین علیه السلام برسد و معاویه آن را پذیرفته بود.

این قرار داد، حقیقتی است که عالمان بزرگ اهل سنّت در کتاب‌های خود نوشته اند (فتح الباری: 13/55، سیر اعلام النبلاء: 3/264،‌ تاریخ مدینه دشمق: 13/261و... .) و اندیشمندان ما نیز به آن تصریح کرده اند.

احنف بن قیس، از برجسته ترین شخصیت‌های زمان معاویه است. وی در چنین وضعیتی به معاویه می‌گوید:

«تا زمانی که حسن بن علی زنده است، مردم حجاز و عراق به جانشینی یزید، رضایت نخواهند داد و تن به بیعت با او نمی‌دهند».

معاویه هیچ راهی در مقابل خود نمی‌دید مگر آن که آن حضرت را با زهر جعده مسموم کند.

و قضیه شهادت امام مجتبیی توسط سمّی که معاویه آماده کرده بود از قضایایی است که علماء اهل سنّت نیز به صورت متواتر نقل کرده اند و به آن اذعان دارند. (مروج الذهب: 1/713 و 714.)

2ـ سعد بن ابی وقّاص؛ مانع دیگر

سعد بن ابی وقّاص یکی دیگر از موانع بود، اهل سنت، سعد بن ابی وقاص را از «عشره مبشره» می‌دانند. همچنین او در زمره شش نفری است که عمر بن خطاب بعد از خود برای شورای تعیین کننده خلیفه معرفی نموده بود. او اگر چه با امیر مؤمنان علی علیه السلام رابطه خوبی نداشت با این حال،‌ برای شخص معاویه نیز احترامی قائل نبود، تا چه رسد به یزید.

و معاویه با وجود چنین شخصیتی نمی‌توانست به آسانی برنامه خود را عملی کند. پس به ناچار سعد بن ابی وقاص را نیز به وسیله‌ی سم، به قتل رسانید. (مقاتل الطالبیین: 80، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 16/49.)

3ـ معاویه و طرح تروری دیگر

عبدالرحمان فرزند ابوبکر و برادر عایشه، از مخالفان ولایت عهدی یزید بود.

معاویه در ابتدا پولی به مبلغ یک صد هزار درهم برای او فرستاد و عبدالرحمان در پاسخ به این عمل گفت:

من دینم را به دنیا نمی‌فروشم. (الاستیعاب: 2/825ـ826.)

او نه تنها، پول را قبول نکرد بلکه به مخالفت علنی و اعتراض نیز پرداخت. (الکامل فی التاریخ: 3/506.)

نوشته اند: بعد از فرستادن پول توسط معاویه به عبدالرحمان و قبول نکردن او چیزی نگذشت که عبدالرحمان مرد. (الاستیعاب: 2/825ـ826.)

عبدالله بن عمر و سکوت او

تنها کسی که همراهی او فواید فراوانی برای یزید و معاویه و از طرفی ضررهای بسیاری برای اسلام و جامعه‌ی مسلمانان داشته، عبدالله بن عمر است.

او نیز از مخالفان طرف ولایت عهدی یزید بوده که با گرفتن پول سکوت کرد و سکوت او آثار فراوانی داشت؛ چرا که عبدالله به ظاهر مردی مقدّس بود و برای جامعه‌ی آن روز و مردم آن دیار الگو و نمونه بود و افزون بر آن، به خاطر پدرش (عمر بن خطاب) نیز به او احترام می‌گزاردند. او برای سکوت خود، صد هزار درهم گرفت و تا آخرین لحظه با سکوتش، طرح و برنامه‌ی معاویه را تأیید کرد. (فتح الباری: 13/60.)

اهداف شوم معاویه در کوفه

معاویه با هم دستی شش تن از والیان خود در کوفه، به شناسایی و سرکوب مخالفان خود پرداخت و به هر کدام از والیان دستور داد که به نوعی شیعیان کوفه را سرکوب کنند.

این اعمال را به دو جهت انجام داد:

یکم: کسانی که با ولایت عهدی یزید معارض و مخالف هستند، از بین بروند.

دوم: شیعیان کوفه که ممکن است در آینده در زمره‌ی کمک کنندگان و یاوران سید الشهداء علیه السلام باشند، سرکوب شوند و کوفه از شخصیت‌های بزرگ شیعی خالی گردد.

عمده‌ی این سرکوب‌ها توسط زیاد بن ابیه صورت گرفت، چرا که او تک تک شیعیان را می‌شناخت؛ از این رو آنان را تحت تعقیب قرار داد. برخی تاریخ نگاران به صراحت درباره‌ی عمل کرد او با شیعیان می‌نویسند:

(تاریخ مدینه دمشق: 19/202، سیر اعلام النبلاء: 3/496، الفتوح: 4/316.) زیاد بن ابیه در پی شیعیان علی علیه السلام بود و آنان را تحت تعقیب قرار می‌داد.

حجر بن عدی (اسد الغابه: 1/679، الاستیعاب: 1/329.) و عمرو بن حمق (الاستیعاب: 3/174.) از شخصیت‌های بزرگ شیعیان در کوفه بودند که زیاد بن ابیه آنان را به همراه یارانشان دست گیر کرد. رجال شناسان در شرح حال این دو نفر می‌نویسند: حجر و عمرو بن حمق از بزرگان صحابه‌ی رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند. (الاستیعاب: 3/174.)

سه نکته مهم

پیش از بررسی دقیق این مطلب، ذکر سه نکته اهمیّت دارد:

یکم: نامه هایی که مردم کوفه برای سید الشهداء علیه السلام فرستادند و ایشان را دعوت به کوفه کردند، در زمان معاویه و پس از بیعت یزید بوده است.

دوم: وصیّت معاویه به یزید؛

معاویه در پایان زندگی خود به یزید گفت:

فرزندم من راه را برای تو هموار کرده ام... مردان و شخصیت‌های بزرگی را از بین برده ام، عزیزان و محترمان جامعه را برای تو ذلیل کردم و گردن‌های عرب را در مقابل تو سر به زیر کرده ام تا زمینه‌های حاکمیت تو را فراهم کنم...! (البدایه والنهایه: 8/174.)

معاویه در خصوص امام حسین علیه السلام سفارش‌های مهمّی به یزید نمود و گفت:

مردم عراق حسین بن علی را دعت می‌کنند تا همراه او قیام کنند.. شکی ندارم که او با تو بیعت نمی‌کند و همان کسانی که پدرش را کشتند و برادرش را مجروح نمودند ـ کنایه از اهل عراق است ـ برای از میان برداشتن او کافی هستند. (ترجمه الامام الحسین علیه السلام من طبقات ابن سعد: 55، تهذیب الکمال: 6/414، سیر اعلام النبلاء: 3/295، تاریخ مدینه دمشق: 14/206، تاریخ طبری: 4/239.)

سوم: یزید در نخستین خطبه ای که در شام خوانده خبر از جنگی داده که به زودی با اهل عراق رخ می‌دهد، و به واسطه عبیدالله بن زیاد پیروزی به دست می‌آید. (الفتوح: 5/6.)

ورود امام حسین علیه السلام به مکّه و رفتار والی

تاریخ نگاران درباره عمرو بن سعید نوشته اند: او زورگوئی از ستم پیشگان بنوامیّه بوده است. (البدایه والنهایه: 8/342، مسند احمد: 2/522.) از چنین فردی درباره سید الشهداء علیه السلام فقط همین مطلب در منابع آمده که بعد از ورود امام حسین علیه السلام به مکّه، به خدمت سید الشهداء علیه السلام رسید و پرسید: آقا! شما برای چه به مکّه آمده اید؟ حضرت فرمودند:

آمده ام تا به خانه‌ی خدا پناهنده شوم. (عائذاً بالله وبهذا البیت. تذکره الخواص: 237.)

نقش یزید بن معاویه در حادثه عاشورا

نامه یزید به ابن زیاد

نخستین شاهد بر این مطلب، نامه‌ی یزید به ابن زیاد است.

یزید در این نامه به ابن زیاد این گونه نوشت:

خبر حرکت حسین به کوفه به من رسیده است. در میان والیان، تو گرفتار امتحان شده ای. اگر حسین را کشتی، آقا و شخصیتی محترم هستی وگرنه بر می‌گردی به همان نسب گم نام (ولد الزنا بودن). (انساب الاشراف: 3/160، تاریخ مدینه دمشق: 14/214 و منابع دیگر.)

نامه ابن عبّاس به یزید

ابن عبّاس پاسخ ارزشمندی به نامه‌ی یزید داد. وی در پاسخ او نوشت: ای یزید!... این که من با ابن زبیر بیعت نکرده ام. به خدا سوگند به جهت محبّت به تو نبوده است... چگونه من از تو حمایت کنم؟ تو حسین علیه السلام و فرزندان خاندان عبدالمطلب را که چراغ‌های هدایت و ستارگان دانش بودند به قتل رسانده ای و همه‌ی ایشان در عراق به دستور تو به قتل رسیده اند... هرگز فراموش نمی‌کنم که شما حسین علیه السلام را تحت تعقیب قرار دادید تا این که آن بزرگوار از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله به مکّه برود و او را فراری دادید تا از حجاز بیرون رود و وارد خاک عراق شود.

ابن عباس در ادامه می‌نویسد:

امام حسین علیه السلام را با خوف، ارعاب و نگرانی از حرم رسول الله صلی الله علیه وآله خارج کردید. سربازان تو در آن جا به جهت دشمنی با رسول خدا صلی الله علیه وآله و اهل بیت او علیهم السلام از فرصت استفاده کردند و با وجود کمی یاران او، همانند کشتار اهل شرک و کفر، آنان را به قتل رساندند!

ای یزید! بعد از این همه مصیبت، تو از من توقع محبّت داری؟

خون خاندان من از شمشیر تو می‌چکد و من باید از تو انتقام بگیرم. (تاریخ یعقوبی: 2/247ـ249، الکامل فی التاریخ: 4/127ـ128.)

سخنرانی معاویه، فرزند یزید

ابن حجر مکی در کتاب الصواعق المحرقه که در دفاع از شیخین و ردّ بر شیعه نوشته چنین می‌نگارد:

(وقتی یزید مرد) معاویه بن یزید به میان مردم نیامد و در امور حکومت دخالت نکرد و فقط چهل روز حاکمیت داشت. از ویژگی هائی که بر خوبی او دلالت دارد این است که (در اولین سخنرانی خود) وقتی بر فراز منبر رفت، گفت: همانا این خلافت، ریسمان الهی است و جدّم معاویه آن را به ناحق از علی بن ابی طالب علیه السلام گرفت و آن چه را می‌خواست انجام داد.. سپس نوبت به پدرم رسید و او نیز اهلیّت تصدّی خلافت را نداشت... او در حالی که گریه می‌کرد افزود: (پدرم) یزید، عترت رسول خدا صلی الله علیه وآله را به قتل رساند، شرب خمر را مباح کرد و کعبه را تخریب نمود... و او اهل جهنم است. (الصواعق المحرقه: 2/641ـ642.)

اقرار ابن زیاد

شاهد دیگر بر این موضوع اقرار خود ابن زیاد است. وی می‌گوید:

من بین دو امر مخیّر بودم؛ یا حسین را بکشم و یا خودم کشته شوم، پس من قتل او را برگزیدم. (الکامل فی التاریخ: 4/140.)

از دیگر شواهدی که اثبات می‌کند، خود یزید قاتل سید الشهداء علیه السلام است و به دستور او این کار انجام شده است، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

1ـ‌ امر یزید به ابن زیاد مبنی بر قتل حضرت مسلم و هانی بن عروه و اظهار سرور او بعد از آن و فرستادن نامه تشکّر آمیز برای ابن زیاد. (تاریخ طبری: 4/285ـ286، تاریخ مدینه دمشق: 18/307 و منابع دیگر.)

2ـ نامه ای که از جانب یزید برای عبیدالله رسید و در آن دستور داده بود که اهل بیت علیهم السلام را که در اسارت بودند به سوی او بفرستد و عبیدالله، آن‌ها را همراه با سرهای مطهّر شهداء به سوی شام فرستاد. (تاریخ طبری: 4/355، ترجمه الامام الحسین علیه السلام من طبقات ابن سعد: 81.)

3ـ اظهار شادی یزید و برپا کردن مجلس جشن و شراب خواری هنگام ورود اهل بیت علیهم السلام و سرهای مطهر به شام. (الرد علی المتعصب العتید: 57ـ59.)

4ـ قضیه چوب خیزران و... .

نقش اهل کوفه در شهادت امام حسین علیه السلام

کوفیان، دعوت کننده امام حسین علیه السلام

وهابیان و پیروانشان همین پرسش را مطرح کرده و می‌گویند: خود شیعیان، حسین بن علی علیهما السلام را دعوت کردند و همان شیعیان او را کشتند و هم اکنون برای او عزاداری می‌کنند!

این سخن شبهه ای بیش نیست که بایستی با تحقیق و بررسی پاسخ داده شود.

اصطلاح شیعه و تشیّع

نکته‌ی قابل توجه این است

:: برچسب‌ها: سلمان حدادی, شیوه عرفان وتصوف,

 
yahoo reddit facebook twitter technorati stumbleupon delicious digg
 
 

پیام های سیستم

پیام های سیستم

 
 

ارسال ایمیل

پیام های سیستم

پیام های سیستم

پاسخ به نظرات

پیام های سیستم

پیام های سیستم